به نماز سید که نگاه می کردم، ملائک را می دیدم که در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته اند. رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود. گفتم: نمی دانم چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.
به چشمانم خیره شد. « مواظب باش! کسی که سر نماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.» گفت و رفت...
اما من مدتها در فکر ارتباط میان نماز و زندگی بودم. « نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان.»
یک بار دیگـــر خواندم، اما نماز سید مرتضی (آوینی ) چیز دیگری بود.
منبع: کتاب همسفر خورشید / روای: اکبر بخشی