اصلاً عادت کرده ایم که در مشکلات و گرفتاری ها ، در تاریکی هایی که در آن وارد شده ایم ، در چاه هایی که خودمان با دستان خود کنده ایم خودمان را ندید بگیریم و انگشت اشاره را به نشانه مقصر دانستن به طرف این و آن دراز کنیم ...
یک سکانس تکراری در زندگی همه ...
در اصل خیلی از گرفتاری ها ، گمراهی ها تاریکی ها و بدبختی هایی که با هزار زرورق کادو پیچ شده اند کسی نیست جز رفیق بد...
رفیق بد کسی است غیراز ما، که بیرون از ما ایستاده و برایمان نقشه های پلید می کشد، کسی که ما نمی خواهیم به نقشه هایش گوش کنیم، ولی او با هزار ترفند ما را همراه خود می کند.
رفیق بد همیشه مقصر است، مقصری که دور از ماست و می شود همه تقصیرها را به گردنش انداخت.
حقیقت چیز دیگری است ...
این ها می توانند راحت ترین کار برای خیلی از ما آدم ها باشند ... تبرئه کردن خود و مقصر دانستن دیگران ...
حواسمان باشد که این تصور از رفیق بد می تواند همیشه درست نباشد ....
فراموش نکنیم که رفیق بد فقط سراغ آدم های بد می رود، پس اگر رفیق بد داریم اشکال از ماست. شاید هم رفیق بد، خود ما باشیم که دیگران را به بیراهه می بریم و در گوششان ورد می خوانیم که پاک نباش ... راستگو نباش ... امل نباش ... جوانی کن به هر روش و منشی ...
شاید ما همان کسی هستیم که دیگران باید از ما حذر کنند، ولی چون عادت کرده ایم خودمان را مبرا از هر عذر و تقصیر بدانیم، رفیق بد در نظرمان کسی نیست جز او که رو به روی ما ایستاده و مثل شیطان وسوسه مان می کند.
این واقعیت را بپذیریم که رفیق بد فقط دیگران و فرزندان دیگران برای ما نیستند ، خیلی اوقات ما خودمان بد هستیم برای دیگران...
ما خودمان شیطان انسی می شویم ، رفیق بد می شویم برای بچه های مردم ...
رفیق انسان خیلی اوقات، مهمترین و نزدیک ترین انسان می شود برای او ... خوبش زندگی را به سمت خوبی زیر و رو می کند ... بدش زندگی انسان را تباه می کند ...
رفیق بد از هر درندهای بدتر است، کسی که سرطان داشته باشد در نهایت او را می کشد اما اگر رفیق بدی داشت، ممکن است دین و آبروی یک نفر را از میان بردارد.
و چه بد می شود آن وقتی که ما در زندگی به جای آنکه خدا و اهل بیت علیهم السلام و کسانی که ما را با آنها پیوند می دهد رفاقت کنیم، شیطان را دوست و قرین خود قرار دهیم: