![شهید حسین لقبدوست آرانی](https://rozup.ir/up/313135/1394/shohda/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%20%D9%84%D9%82%D8%A8%20%E2%80%8F%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%20%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%89.jpg)
بامداد روز دوشنبه دهم مهرماه 1336 در خانواده اى س.....
{ نام : حسین
{ نام خانوادگى : لقبدوست آرانى
{ فرزند : رمضانعلى
{ تاریخ شهادت : 11/1/1364
{ محلّ شهادت : جزیره مجنون ـ عملیّات بدر
{ نوع عضویّت و شغل : پاسدار
{ مكان دفن : گلزار شهداى امام زاده هلال بن على علیه السلام آران
بامداد روز دوشنبه دهم مهرماه 1336 در خانواده اى ساده ، با ایمان و صبور ،
كودكى به دنیا آمد كه نامش را حسین نهادند . او از هر جهت با دیگر برادرانش
متفاوت بود و از همان آغاز طفولیّت ، اُنس و علاقه زیادى به خانواده داشت .
هزینه تحصیلش از دسترنج خودش بود ، به طورىكه ابتدا چند ساعتى كار
مىكرد و سپس به خواندن درس مشغول مىشد . میزان تحصیلاتش تا پایان دوره
ابتدایى بود و بعدها به دلیل مشكلات خانواده ، مدرسه را رها كرد و با پشتكار
فراوان به قالیبافى پرداخت .
علاقه زیادى به مادرش داشت و در كارها به او كمك مىكرد . مادر بزرگوارش
مىگفت : «نامش را حسین نهادیم تا از سربازان با اخلاص آن حضرت باشد . نور
ایمان در سیمایش موج مىزد و قرآن خواندنش ترك نمىشد . هیچگاه سخن
نادرستى از او نشنیدیم . در ایّام جوانى ، لذّات دنیوى برایش اهمّیتى نداشت و
همیشه مىگفت : ما در مملكتى هستیم كه پیشوا و رهبر آن ، امام است . جوانان را
باید به راه راست هدایت كرد تا رهرو راه امام باشند » .
حسین به ورزش بهویژه فوتبال علاقهمند بود و به اتّفاق جوانان محلّه یك تیم
ورزشى تشكیل داده بود . از كینهورزى و دشمنى بیزار بود و سعى مىكرد حدّاقل
هفتهاى یك بار با خویشاوندان صله رحم نماید .
او فردى خوشطبع و خوشاخلاق بود و از این رو همه او را دوست داشتند .
هرگاه مىدید دو نفر از یكدیگر دلگیر و با هم قطع رابطه كردهاند ، واسطه آشتى
میان آنها مىشد .
با آنكه خود وضع مالى چندان خوبى نداشت و روزها را با غذایى ساده
مىگذراند ، به فقیران و تنگدستان كمك مىكرد و همنشین آنها بود . به عیادت
مریضان مىرفت و براى شفاى آنها دعا مىكرد .
سرانجام زمان سربازى فرا رسید . یكى از همخدمتىهایش مىگوید : «تظاهرات
مردم به اوج خود رسیده بود . من و حسین و چند سرباز دیگر را براى سركوب كردن
مردم فرستادند . سرگروهبان دستور داد به مردم حمله كنیم . امّا برخلاف دستور ،
حسین با دیدن عكس امام آن را در آغوش گرفته و اشك ریخت . ما همه با تعجّب و
نگرانى به او نگاه مىكردیم . این كار حسین كه براى دیگر سربازان و بهویژه
سرگروهبان ، غیرمنتظره بود ؛ خشم او را برانگیخت و او را از عكس جدا كرد و به
پادگان فرستاد . روزها او را شكنجه دادند و اذیّت كردند . بعد از مدّتى یكى از
آشنایان خبر آورد كه حسین را در مشهد دیدم ، امّا حال عادى نداشت و از شدّت
شكنجه بیمار شده بود و این خبر براى خانواده حسین بسیار ناراحتكننده بود .
مدّتها گذشت و حال وى بهبود یافت » .
حسین اوّلین كسى بود كه در محلّه خود به عنوان پاسدار انتخاب شده بود . او
مدّتى به اصفهان رفت و در آنجا مشغول كار بود كه جنگ تحمیلى آغاز شد . او كه
مىدید اسلام در خطر است ، دیگر طاقت ماندن نداشت و با وجود تمام مشكلات
، به جبهه رفت و با اخلاص تمام به جنگ با دشمنان پرداخت .
حسین در عملیّات خرمشهر از ناحیه دست مجروح و مدّتى بسترى شد ، امّا
طولى نكشید كه به جبهه بازگشت و اینبار كه به امید نیل به شهادت به جبهه آمده
بود ، بسیار خوشحال بود .
یكى از همسنگرانش نحوه شهادتش را چنین بیان مىكند : «آن شب عملیّات به
پایان رسیده بود ، حسین براى رفع تشنگى به داخل سنگر رفت تا آب بیاورد ، وقتى
از سنگر بازگشت یك مرتبه تركش به صورت او اصابت كرد و نصف صورتش را
غرق در خون نمود و سرانجام به درجه رفیع شهادت نائل آمد » .
روحش شاد و راهش مستدام و پررهرو باد !
«فرازى از وصیّتنامه شهید حسین لقبدوست »
اللّهم اجعل محیاى محیا محمّد و آلمحمّد و مماتى ممات محمّد و آلمحمّد صلى الله علیه و آله
به نام اللّه ، پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود به مهدى موعود
(عج) و با درود به رهبر كبیر ، انقلاب خمینى بتشكن ، پیرو راه امام حسین علیه السلام و با
درود به شهیدان به خون خفته كه درخت اسلام را با خون خویش آبیارى نمودند و
راه امام حسین علیه السلام و قاسم و على اكبر و ابوالفضل العبّاس علیه السلام را ادامه دادند و
بهشت را خریدند .
از تمام دوستان و آشنایان مى خواهم امام را تنها نگذارند . اسلام را تنها نگذارند .
چرا باید در كشورى كه همه مسلمان و شیعه هستند ، بگذاریم دشمن بیاید و به
وطن ما حمله كند .
من آرزو دارم فرزندم عبّاس ، راه مرا ادامه دهد و به خدمت سپاه درآید و
دخترانم زینبوار عمل كنند . پدر و مادر گرامى ! هرگز براى من گریه نكنید ، بلكه
براى حسین علیه السلام مظلوم گریه كنید . اگر شما براى من گریه كنید ، باعث خوشحالى
دشمنان مىشوید .
همسر مهربان و فداكارم ! تو تمام مشكلات را تحمّل كردى و صبر را پیشه خود
ساختى ، تو نیز همانند زینب صبور باش و ایمان را فراموش نكن و از تو مى خواهم
بچههایم طیّبه ، عبّاس و مجید ، بچه كوچكم را خوب نگهدارى كنى تا راه مرا ادامه
دهند . خدا یار و نگهدار شما باشد .
دوستان و آشنایان ! تقوا را پیشه خود سازید و پیرو ولىّ فقیه باشید و در مقابل
دشمنان ، وحدت خود را حفظ كنید و همیشه در سنگر نماز جمعه كه پشت دشمن
را مىشكند ، شركت فعّال داشته باشید و دست از روحانیّت آگاه برندارید و به
نداى امام لبّیك بگویید و راه شهیدان را ادامه دهید .
والسّلام ، برادر كوچك شما : لقبدوست